بی زبان (زَ) مرکّب از: بی + زبان، کسی که زبان ندارد. (ناظم الاطباء)، آنکه زبان ندارد. (یادداشت مؤلف)، که سخن گفتن نتواند. ادامه... مُرَکَّب اَز: بی + زبان، کسی که زبان ندارد. (ناظم الاطباء)، آنکه زبان ندارد. (یادداشت مؤلف)، که سخن گفتن نتواند. لغت نامه دهخدا
بی زبان ابکم، اصم، الکن، گنگ، لال، خاموش، ساکتمتضاد: گویا، زباندار، خجالتی، خجول، بی عرضه ادامه... ابکم، اصم، الکن، گنگ، لال، خاموش، ساکتمتضاد: گویا، زباندار، خجالتی، خجول، بی عرضه فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی زبانبی زَبان عاجزٌ عن الكلام ادامه... عَاجِزٌ عَنِ الْكِلَاَمِ تصویر بی زبان دیکشنری فارسی به عربی